تبلیغات

موضوعات

آرشیو

درباره ما

    عکس و کلیپ مهران قربانی
    درباره ما عکس و کلیپ مهران قربانی به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم عکس و کلیپ ها در وبلاگ براتون گذاشتم مورد استفاده تان قرار بگیرد و خوشتان بیاید اگر هم از عکس و کلیپ ها خوشتان امد یا دوست نداشتید حتما در قسمت نظرات بنویسید خوشحال میشم نظرات شما عزیزان را بدانم.این وبلاگ در تاریخ خرداد ماه 1398 شروع به کار کرده برای شما دوستان عزیز.......... امیدوارم روز خوبی داشته باشید در وبلاگ بنده .

ورود کاربران

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 1752
    کل نظرات کل نظرات : 45
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 3
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 62

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 264
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 691
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 55
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 198
    آي پي امروز آي پي امروز : 113
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 418
    بازدید هفته بازدید هفته : 1,766
    بازدید ماه بازدید ماه : 9,769
    بازدید سال بازدید سال : 144,793
    بازدید کلی بازدید کلی : 2,024,693

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.116.234.46
    مرورگر مرورگر : Safari 5.1
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز : چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403

پربازدید

تصادفی

رضا سگه(!) یه لات بود تو مشهد.

رضا سگه(!) یه لات بود تو مشهد.

 

هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

 

یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

 

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟

 

 

رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن…..!!!

 

چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!

 

به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه……!

 

مدتی بعد….

 

شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد….!

 

چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“

 

رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!

 

وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:

 

آهای کچل با تو ام…..! “

 

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟

 

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!

 

چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید…..!“

 

چمران و آقا رضا تنها تو سنگر…..

 

رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!

 

شهید چمران: چرا؟!

 

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده….!

 

تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه…..

 

شهید چمران: اشتباه فکر می کنی…..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!

 

هِی آبرو بهم میده…..

 

تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده…..!

 

منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!

 

رضا جا خورد!….

 

….. رفت و تو سنگر نشست.

 

آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد

 

تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟

 

اذان شد.

 

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.

 

….. سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!

 

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد…..

 

رضارو خدا واسه خودش جدا کرد……! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)

 

یه توبه و نما ز واقعی……..

 

خاطرات شهیــد مـُصطفی چمران

 


تاریخ ارسال پست: شنبه 09 شهریور 1398 ساعت: 9:22

مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب


کد امنیتی رفرش