تبلیغات

موضوعات

آرشیو

درباره ما

    عکس و کلیپ مهران قربانی
    درباره ما عکس و کلیپ مهران قربانی به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم عکس و کلیپ ها در وبلاگ براتون گذاشتم مورد استفاده تان قرار بگیرد و خوشتان بیاید اگر هم از عکس و کلیپ ها خوشتان امد یا دوست نداشتید حتما در قسمت نظرات بنویسید خوشحال میشم نظرات شما عزیزان را بدانم.این وبلاگ در تاریخ خرداد ماه 1398 شروع به کار کرده برای شما دوستان عزیز.......... امیدوارم روز خوبی داشته باشید در وبلاگ بنده .

ورود کاربران

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 1752
    کل نظرات کل نظرات : 45
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 5
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 62

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 373
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 691
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 84
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 198
    آي پي امروز آي پي امروز : 166
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 418
    بازدید هفته بازدید هفته : 1,875
    بازدید ماه بازدید ماه : 9,878
    بازدید سال بازدید سال : 144,902
    بازدید کلی بازدید کلی : 2,024,802

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.117.169.241
    مرورگر مرورگر : Safari 5.1
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز : چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403

پربازدید

تصادفی

این نام‌ها از کجا می آید؟ "تیمور سالم"، "جمشید کافر"، برادران "پیشی" ، "گولاخ" ، "شل مغز" و ...

این نام‌ها از کجا می آید؟ "تیمور سالم"، "جمشید کافر"، برادران "پیشی" ، "گولاخ" ، "شل مغز" و ...

 

هر زمانی که پلیس خبری درباره جمع آوری اراذل و اوباش می‌دهد، دو جین لقب عجیب و غریب از آنها هم منتشر می کند. هرچند که لقب گذاشتن فقط برای اراذل و اوباش نیست و شاید روی خیلی از آدم های معمولی هم لقب های عجیب و غریب باشد.

هفته نامه تماشاگران امروز در گزارشی دنبال دلیل نامگذاری ها و القاب عجیب و غریبی رفته که روی خیلی ها می گذارند. البته در گفتگو با خود صاحب لقب؛

مرتضی رضایی:نیمه شب یکشنبه ۱۲ آبان ۹۲، عملیات پلیس در شرق تهران منجر به بازداشت «علی ساندویچی» و نوچه هایش شد. «رضا لره» هم مدتی بعد با نوچه ها و هم پالگی هایش بازداشت شد. قبلا هم «امید بوفالو»، «میلاد گولاخ»، «محمد غول»، «جواد زشت»،‌ «مرتضی موش»، «رضا تروریست»، «داوود بوقلمون»، «سعید گدا»، «ناصر سیاه» و همراهان و نوچه هایشان بازداشت شده بودند

 

 

در هر عملیات پلیس برای جمع آوری اراذل و اوباش، این این القاب «نافرم» و حتی ناجورتر و ناموسی بسیار زیاد شنیده می شود. القابی که حتی شنیدن آنها بی‌حیایی فراوانی می خواهد، نوشتنش که بماند. با این حال شاید جذاب‌ترین بخش عملیات ضربتی جمع آوری اراذل و اوباش برای مردم، با خبر شدن از همین القاب عجیب و غریب است. القابی که قاعدتا فامیل اصلی صاحبانش نیست. اما اینها از کجا می آید؟

نیم نگاهی به تاریخ نشان می دهد که دادن لقب به انسان ها پیشینه درازی در ایران دارد.پیشینه ای 2500 ساله.دقیقا از زمان هخامنشیان که به اردشیر درازدست می گفتند تا زمان ساسانیان که یزدگرد بزهکار بود و خسرو نوشیروان.سالها می گذشت و القاب نسل به نسل منتقل می شدند.عقیده گذشتگان این بود که لقب را بیشتر به این دلیل نسبت می دادند که انسان را با آن لقب بشناسند.

البته در گوشه ای از تاریخ هم درج شده که هدف از القاب برای بزرگان وجه تمایز هم بوده است. خلفا،ر پادشاهان، امیران، سلاطین، فرمانروا یان، کدخداها و ...همگی دارای لقب بوده اند و برای اینکه با رعیت فرق داشته باشند برای خودشان لقب انتخاب می کرده اند.حالا یکی مثل سلطان محمود غزنوی لقبش را از خلیفه عباسی می گرفت و "یمین الدوله و امین المله" ( دست راست خلیفه و امین پیروان مذهب) خوانده می شد، یکی هم مثل شاه عباس صفوی "کلب آستان علی" امضا می کرد.

اما زمان ما در این گزارش تقریبا قرن حاضر و زمان حال است. زمان زیر گذر بازارچه ها تا حمام کنار میدان. بازار سید اسماعیل تا دروازه غار، یاخچی آباد، خانی آباد و یافت آباد. القاب بیشتر از آنچه که بشود فکرش را کرد در افکار عموم مردم ریشه دوانده است و سخت است تغییر دادن آن. حدس و گمان لازم نیست، سراغ تعدادی از آنهایی رفتیم که القاب عجیب و غریب دارند. پاسخ هایشان جالب بود؛

 

حمید مارمولک

راستش این لقب دوم من است.شاید به خاطر این باشد که خیلی زیر زیرکی کارهایم را انجام می دهم یا خیلی ریز چاقو می کشم!البته خلی وقت است که خلاف را گذاشته ام کنار.اما قدیم ها لقب دیگر من سامورایی بود و هنوز هم هست.در کل تهران، همه ی گنده لات ها من را با این لقب می شناسند.می توانید از امین آقا فرزانه و بقیه رفقا سوال کنید.

 

علی چغر

به خاطر هیکل گنده ام به من می گویند "چغر"از بچگی همین طور گنده بودم و سفت و محکم.از لقبی که به من داده اند بدم نمی آید.خوب یادم هست که یک بچه محل داشتیم به نام حسن.اولین بار او من را به این لقب صدا کرد و دیگر رویم ماند.

 

مهدی دیس دیس

بچه که بودم که بیسکوئیت می گفتم دیس کوئیت!یک اشتباه لپی بود.حالا همه به من می گویند مهدی دیس دیس.زیاد خوشم نمی آید.به همین دلیل فقط دوستان نزدیکم من را با این لقب صدا می زنند.یک بار یکی از بچه ها با من شوخی کرد،چشمش روز بد دیده بود!

 

حسین نادخ

همه چیز نادخ است! به مویت قسم این کلمه از دهان من نمی افتد.اینقدر آن را تکرار کرده ام که به خودم هم می گویند نادخ.می خواستم ترک کنم اما نشد.حتی شرط بندی هم کردم که دیگر نگویم نادخ،اما واقعا نادخ است اگر نگویم نادخ!

 

امید 59

جریان دارد؛ من بچه باغ آذری هستم. در یک دعوای محلی با قمه زدند روی انگشت شستم؛ بالای ناخنم پرید و ناقص شد.از آن زمان به بعد به من می گویند 59 چون دیگر انگشتم "شصت" نیست.

 

غلام بوقی

نمی دانم چرا این لقب را به من داده اند.ابتدا زیاد حرص می خوردم.آخر من نه در استادیوم بوق زده ام نه شیپور که به من می گویند بوقی. تازه این لقب به برادر کوچک من هم ارث رسیده و به خاطر عادت بچه های محل او را هم محمد بوقی صدا می زنند.

 

جمشید کافر

مثل لکه ننگی شده روی پیشانی ما.اتفاقا من خیلی هم به دین و کارهای مذهبی علاقه دارم اما بچه های محل هستند دیگر.لقب را می گذارند و می رون.زمان های دور خبطی کرده بودیم و گذشت.از همان زمان دیگر به من می گویند کافر.ایراد ندارد،بگویند. ما که توبه کردیم و رفت گناهی که از من می شویند پای خودشان.

 

وحید اطو

به خاطر شغلم است.خشکشویی دارم.این شغل از پدرم به ما ارث رسیده است.برادرانم هم هم"اطو"بوده اند.حمید و سعید.لقب است دیگر.به خصوص در محله ما که اگر لقب نداشته باشی انگار یک جور کسر شآن است.

 

محمد بادیگارد

اتفاقا دوست دارم بادیگارد شوم اما از بادیگاردی فقط هیکلش را دارم .به هر دری هم زده ام که آشنایی چیزی گیر بیاورم تا بادیگارد آدم معروفی شوم اما نتیجه ای نداده است.فعلا که فقط بادیگارد خودم و خانواده ام هستم و عمرم هم دارد تلف می شود.می ترسم آخر سر هم بادیگار نشوم.شما آشنا ندارید؟!

 

مسعود پفک

بدم می آید.از پفک بدم می آید.بچه های محله هم به خاطر اینکه لج من را در بیاورند به من می گویند"پفک"از شانس بد من هر روز هم یک مدل جدید در می آید.تنوع زیادی هم که دارد.تمام که نمی شود.

 

مملی شلغم

از شلغم بدم می آید.دلیلش فقط همین است و بس.آخر شلغم هم شد میوه!شما هم آخرین بارت باشد که به من می گویی شلغم!

 

جمشید خرمالو

اسمش را جلوی من نیاور.خرمالو پدرت است!خرمالو آن کسی است که به تو گفته بیای به من بگی خرمالو.

 

حسن طلا

پول دارم، همین.

 

رضا تکاور

در دوران خدمت فکر می کنم اولین بچه محلی بودم که با لباس تکاوری رفت و آمد می کردم.لقب آن لباس ها و تکاوری بنده از همان موقع ها باقی مانده است.اگر نه در دوران تحصیل درسم خوب بود و هیچ وقت تک نیاورده ام.

 

غلام پیشی

چشمان زاغی که دارم خیلی شبیه به گربه است.در خانواده ما همه پیشی هستند.ما سه برادریم،همه چشم زاغ و همه هم پیشی.

 

تیمور سالم (لنگ نیست)

اسم من تیمور است.ابتدا نمی دانستم چرا به من می گویند سالم.اول فکر می کردم چون بچه مثبت هستم به من می گویند سالم اما وقتی داستان تیمور لنگ را خواندم تازه فهمیدم جریان چیست.

 

شهرام دنبه

چاق هستم و به دلیل چاقی بیش از اندازه به من می گویند "دنبه".در محل ما هر کسی چاق باشد همین لقب را به او می دهند.الان در اینجا خیلی" دنبه" داریم.

 

مهدی پینن

بچه که بودم زبانم می گرفت و نمی توانستم کلمات را خوب تلفظ کنم. آن زمان به پیراهن می گفتم " پینن"این لقب روی من مانده و حالا برادر کوچک تر من هم "پینن است".

 

جواد سنگکی

پدرم نانوایی سنگکی داشت و این لقب هم میراث همین نانوایی است.کاری اش نمی شود کرد.در کل محل با این نام معروف هستم. کمتر کسی است که نام خانوادگی من را نداند.من برادر شهید هستم اما مردم ترجیح می دهند آدم را با لقبش صدا کنند.

 

میثم شل مغز

(می خندد) شما دیگر نگو. مغز من خیلی هم سفت است.اما بچه های ما جنبه ندارند.من برای اینکه آنها را بخندانم حرف هایی می زنم که آنها فکر می کنند سوتی است و یا من نمی دانم که دارم چه می گویم.به همین دلیل به من می گویند...اصلا نگو دیگر.

 

سامان نادان

یک روز برادرزاده یکی ازدوستانم در جمعی که ما ایستاده بودیم رو به من کرد و گفت "نادان"نمی دانم منظورش چه بود.بچه 5 یا 6 سال بیشتر نداشت.گفتن این کلمه همان و ماندن لقب روی من همان.از همان زمان بود که "نادان"شدم.

 

رحیم آبگوشت

این لقب برای صاحب هیاتی است که در یکی از محله های تهران قراردارد.این خدا بیامرز در سال اولی که هیات را تاسیس کرده اند در ظهر عاشورا به همه عزاداران آبگوشت داده است تا حالا که تقریبا 50 سال از آن می گذرد این لقب هم روی آقا رحیم و هم روی بچه هایش باقی بماند.

 

رضا بی سوات

خدا لعنت کند کسی که این لقب را روی من گذاشت.سواد درست و حسابی ندارم اما بی سواد هم نیستم.یک بار یک کار اشتباهی کردم و یکی از دوستانم به من گفت بی سواد.مگر دیگر توانستم جلوی بچه های محل را بگیرم؟با همه هم که نمی شود درگیر شد.همین شد که ما شدیم سواد دار بی سواد.

 

رضا رباط

لاغر اندام وبه قول معروف استخوانی.طرز راه رفتنم هم خشک است و به من می گویند رباط.نمی دانم تا چه اندازه این تشبیه درست است اما فکر میکنم اگر بنا به انتخاب لقب بود می توانستند لقب بهتری برای من انتخاب کنند.

 

علی هلو

بچه که بودم قشنگی خاصی داشتم.موهای بور و سفید.از همان موقع به من می گویند هلو.بزرگتر هم که شدم این لقب تغییر نکرد.خودم هم عادت کرده ام به این لقب.مثلا اگر اسم خالی من را صدا کنند اصلا بر نمی گردم اما کافی است بگویند"علی هلو"انگار من را برق گرفته باشد.

 


تاریخ ارسال پست: شنبه 09 شهریور 1398 ساعت: 9:07

مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب


کد امنیتی رفرش